سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده
نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه
وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
قالب شعر : قصیده

تو را تا دیـده‌ام محـو جـمال کـبریا دیدم           تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم

تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا           به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم


تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من           تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم

کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم           صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم

«تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه           خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم»

تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر           تو را مـولـود کـعـبه، قـبلهٔ اهل ولا دیدم

تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول           تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم

تو را پابند پیمان الست از مطلـع هستی           تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالـو بلا» دیدم

تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم»           که سـیـمای تو را آئـیـنـهٔ ایـزدنـما دیـدم

تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء»           تو را در کـشتی نـوح پیـمبر نا خدا دیدم

اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا           سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم

نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل           تو را هم عهد و پیـمان با تمام انبیا دیدم

سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی           تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم

زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا           تو را پـروانهٔ پیغـمبر از غـار حرا دیدم

به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر           به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم

به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت           جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم

تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی           تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم

تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر           تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم

چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت           خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم

«و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم           تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم

سـراغ آیـهٔ «اَلـیَـوم اَکـمـلـتُ لکُم» رفتم           تمـام آیـه را وصف عـلی مرتضی دیدم

شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی!           چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم

تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک»           شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم

گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی»           تَجَـسُّم کردم آری، تا جـمال کـبـریا دیدم

تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن»           تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم

تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن»           تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم

تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون»           تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم

نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن»           تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم

تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش           کـنار زاغـه‌های شهـر کـوفه بارها دیدم

نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم           تو را با گوهر اشک یتـیـمان آشنـا دیدم

به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان           تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم

چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان           تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم

شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی           تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم

چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی           چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم

تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا           صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم

اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را           اسیر پنجـۀ تـقـدیر، در «تَـبَّت یَدا» دیدم

در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم           شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم

پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب           تو را در جوهر خون شهـیدان خدا دیدم

تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین           تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم

تو را در آسمان نیلگـون ظهـر عاشورا           تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم

شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان           تو را دلسوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم

اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد           تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم

تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت           تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم

کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد           که در آئـیـنـهٔ آئـین تو مهـر و وفـا دیـدم

نقد و بررسی